کلبه ای درکوهستان...



اسماعیل قربانی نشده...

 

به پسرعموی عزیزم اسی...

 

می روم اما،

نقشه ها راه را گم کرده اند !!

در کدام خیابان گم شده ای

کدام کوچه تو را بلعیده است، که تابلو ها اینگونه به من می خندند..

آهای شهردار منطقه ی لواسان

مرده شور تو را ببرد..

من باز در مسیر خانه ی خود هستم !!!

.

۹۳/۸/۱۶..جنگل نرگسی...

جمعه 16 آبان 1393برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

به همسر عزیزم سیما..

 

به همسر عزیزم :

 

 

سکوت من ،

فریاد بلندیست که تیشه بر دل میزد ،

در آن پاییزی که

جنگل بارانی چشم ها ، غرور سنگی مرد را شکافت...

آسوده بخواب مرد زمستانی ،

آسوده بخواب مرد زمستانی ،

 در این بازار صورتکهای رنگارنگ پاییزی ،

هنوز 

"سیمایی"

 آشنا در انتظار بوسه ی تو 

وام از صورتک ها نگرفته است...

 

Abdorahim ...

93/8/6..

سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

ax

بالای بالای بالای  جنگل جایی که درختای جنگل تموم میشن و تازه اول کوهستانه.....

یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

باز هم درد....

 

سرخ شده از شرم  سیخ در آتشِ فندک

از جوانی ام که دود می شد

گم شده ام در مدار تاریکی...

ستاره هایی خاموش با چشمانی به سیاهیِ فردا..

راه آسمان کوتاه ،

زمین ، پر از بن بست ...

دنیایم کوچکتر از دیروز،

پاهای خسته ام ترک میخورد به راه پیامبری پوشالی ،

با پیروانی در صورتهایی بدون چشم ...

معجزه اش بسته ای آبستنِ  تاریکی ،

خاکسترم می کند  ،

می پاشد مرا به سرزمین سرنگها

به دنیای سوسک های پاک!!

بالا آوردم همه ی اعجاز را

 بر ساعتی که عقربه اش  چرت میزد ...

بر تنی که میزبان کرم هاست..

روحی سرگردان و آغوشِ باز جهنمی دوباره..

راه زمین مرد می خواهد ..

راه زمین درد می خواهد ...

چقدر زود دیر شد ...

چقدر زود دیر شد...

.

عبدالرحیم . اردیبهشت 92

سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

ساده لوح...

شب هنگام ، کنار برکه ی ساحلی

قورباغه ها از اندام باریک می گفتند..

ماه خجالت زده سر برآورد از شرق

که شنیده است اهل زمین "مانکن "می پسندند...

دیدم ماری خوش خط وخال که قرص لاغری می فروخت..

مار عاشق گنج است !!!

جغدی دیدم سرگردان ،

که موش چاق بهتر است یا لاغر؟!!

آنقدر شکار نکرد که  خورشید آمد...

و ماه رفت تا لاغر شود،،

و ساحل غمگین شد ..

که دیگر صورت یار در ماه نبود ،

و کسی به آسمان خیره نشد ..

"" آخر ماه لاغر شد ....""

21/1/92

دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

شهابی یخ زده...

 

 

شهابی یخ زده...

.

فکر من آشفته از خاطره ای آسمانی..

از صدایی که کهکشان را آرام میکند..

از چشمکی که شهاب وحشی را رم میدهد

 پرت میکند به تنهاترین خلوت در زمین ..

دل من تنگ از آغوشش شد

آنکه همه زندگی ام بود .. که هست ،

به چه دلخوش بودم ،

تکیه دادم به دروغین پیمان

به دروغین لبخند

به دروغین سوگند...

من شهابی خاموش ، آتشی در من نیست

در گوشه ی تنهایی

با همه رسوایی

باده ای در دستم

از خاطراتت مستم

ای سراسر خواب و دروغ

با هرکه هستی خوش باش...

من به یادت هستم...

.

فروردین-92

دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

دل های سنگی...

 

 می گذریم از خیابان شلوغ...

دستها ، درجیب

چشم ها بسته 

دلها از سنگ ،

و انسانیت ،، دلتنگ...

آهای رهگذر ! ، دیدی آیا ؟؟

پسری دست فروش ،

که با پنج بهار بالغ شد ؟

که مرد خانه بازی نمیکند ..

که سیاهی رو سفید شد از روزگارش..؟!!!

به برادری قابیل سوگند ، بهشت برای ماست !!!!

ترازوی خسته را دیدی؟

نالان از فشار شکم سیران 

گوشه پیاده رو ، می چرخید عقربه اش 

تا بچرخاند روزگار پیرمرد را...

دخترک گل فروش..

آن زن تن فروش ؟؟؟

به برادری قابیل سوگند ، بهشت برای ماست ...

اگر فردا روز چشم بشوییم

دل سنگی خود نرم کنیم

آهوی درون خود آزاد کنیم ..

به رویای خیس دخترک

به بغض خفه شده زن تن فروش قسم :

" بهشت دور نیست..." 

دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

اشتباه...

 

 

اشتباه...

در مرداب چشم ها و عروسکهای رنگین غرق نشده ام هنوز ...

بی قراری ماهیانه ام در پس اشتباه آرام میگیرد ،

در تکرار هر اشتباه ،

نمیدانم کجا آرام گرفته ای ،

کدامین نوازش آرامت میکند ..

کدامین حرف ؟

از کدامین لب ؟

اما ،،
هر ماه زمانی که قرص ماه کامل شد ،

من مسخ  تو ام

در آرامگاه صدایت، آهسته خواهم خفت..

هر ماه..

بووووغ ، بووووغ... ،

کیه ؟؟

ببخشید..... ؟؟؟

نه ، اشتباست ......!!

.

عبدالرحیم 27/9/91

دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

عکس

سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

ایستگاه آخر...

 

.

بیمارم اما ،

درمان مرا جز " رازی " کسی نشناخت ،

 خالی میشوم از شیشه ،

پر می شوم در جامها ،

تا که فراموش شوی در من ،

سوار بر تنهایی ،

در آسمانِ رویایی که می میرد،

می گذرم از یقین ،

 باز ،حوالی شک

به چشمهایی می رسم که سقوطم میدهد

به خانه ای که پر از خالی ترین شیشه هاست...

عبدارحیم  10/8/91

چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

شهادت..

 

 

شهادت

.

حاشیه ی شهر خسته

کوچه ها شلوغ و گرسنه

بچه های محل ، معتاد

درخت پیر ، گریان

لنگه ی در ، باز

خانه ای بی روح

نشسته در اتاقی بغض آلود

دختری تیره بخت ،

قاب عکس مادر در دست

هزار آرزو در سرش

می لرزید چو بید پیکرش

طعمه خواهد شد به تن ،

بجای مرحوم مادرش..

و خدایی که شاهد بود

و خدایی که غمگین بود

و ابلیس ،

مست که حرمت انسان را شکست

بساط دود به راه

میهمان مسرور ،

افیونی که داد به پدر

حجله ای شد که گیرد نوجوان آهو در بر ..

میان بغض و ترس

دو راهی ذلت و شهادت

که تن دهد به مرد های آلت و پول

که بشکند این آهنین غرور

که شود عروسکِ مردک مسرور

یا که رود سوی خدا

به آغوش مهربان مادرش ...

دخترک فریاد کرد

ابلیس مست را شاد کرد

خدایا ببخشای مرا ،

که تن دهم بدین گناه...

قاب عکس ماد سقوط کرد

پدر از زیادیِ افیون سنکوب کرد

دخترک اما،  آزاد شد

روح آزرده اش شاد شد

میان اشک و بغضِ خاطره ام

جسم بی کفنِ نوجوانِ شهید ما ،

در حیاط خانه به زیر خاک شد...

.

عبدالرحیم 07/05/91 

یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

بهونه..

1-

پیامت را می خوانم ،

بی اختیار عاشق باران می شوم ،

قدم می زنم و قطرات باران خیسم می کند ،

آخر مرد  گریه نمی کند .!!

 

2-

کنایه هایت نیشم می زنند ،

آنقدر بعد از نیش زنبور ، عسل گرفته ام

که کنایه هایت را تحمل کنم .!!!

.

* ترسم از این است که عقرب  باشی..

 

3-

آنقدر فریب خورده بود

که حقیقت های مرا هضم نکرده قی کرد .!!!!

 

4-

وقت رفتن ،

پرومته ای بود پشت چهره ای از ونوس

باز گشت ،

همان ونوس ،

بارور شده از دروغ های بسیار ،

بی اعتنا به پرومته ی در بند

تخم شک و نفاق می پاشید...

 

عبدالرحیم 23/04/91

 

 

جمعه 23 تير 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

بانو..

 

       

به چه دل خوش کرده ای ؟

به دروغین لبخند ؟

به حراج دوستت دارم بر لبان هرزه اش ؟

به دستِ در گردنت ، شروع پست ترینِ افکارش ؟

به امتحان خواستن تو ؟

به ماندن یا نماندن با تو ؟

به خوبی ات در گرو بکارتی خونین ؟

به عشق چند ماهه و جداییِ غمگین ؟

به چه امید ، تن را به دست مالی مردی خلاصه در چشم می فرستی ؟

که دوستی مترسک و کلاغ ، آغاز مرگ مزرعه بود...

روح آزاده ات به هیچ اسارتی در زنجیر نخواهد شد ،

کاش بارور می شدی در مسیر باد ،

کاش در نطفه خفه نمی شد صدایت ،

که مرگ حرف های دل ، مرگ عشق و آرزوست ،

که قناری خاموش به زندان سکوت خواهد مرد ..

آرزویم پرواز توست

آرزویم آواز توست

کفری که هزار بهشت می ارزد

بارورشو در آوازها مستانه ات

تن مده به اندرزهای کلاغ ،

به دروغین سوگند ،

به دروغین لبخند ،

به چه دل خوش کرده ای ؟

بیدار شو که زندگی از تو جریان گرفت ،

و تو ، تشعشع خورشید آیندگانی ...

بیدار شو ، به چه دل خوش کرده ای ؟؟؟

.

عبدالرحیم 31/03/91

 

جمعه 9 تير 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

بازگشت ...

 

 

سینه ام درد می کند ،

از زخم های پنهان ،

به یاد تلخ ترین سرگذشت ،

قلیان مستم دود می شود امشب ،

فحش می کشم بر نقشِ  روزگار ،

می سوزم در تبی که میراث شهوت بوده است ..

میهمانم  ،

میان پرندگانی دست آموز که فقط پول را می شناسند ،

فنچ های خانه مار شده اند

می پیچند دور این منِ ز خود غریب ،

می تپم از قلب ، در هُرم نفسهای هرزه..

احساسی  درد در وجدان خواب آلودم ،

جنسش تردید ،

خواب سنگین چشمهایم  در هوای غبار آلود خانه ،

پشت عینکی از صلوات های مادرم ، چشم هایم باز می شوند ..

پس می زنم این عماره ی در خیانت را 

 بیخیال همه هوس های بغض آلود

به ریشه ام باز میگردم ..

می چرخم در مدار گلدسته های اذان صبح

می رسم به خانه ای که مادرم هنوز،، ذکر میگوید..

لبخند می شود از رضایت

مرا به " او " سپرد ،

من ،

به " او " باز گشته ام ...

.

عبدالرحیم 28/03/91

شنبه 3 تير 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

انتظار..

 

فرشته ای معصوم ،

میان هیاهوی هوس پرستان ،

به وعده ای دروغین ،

از چشمک ِ ستاره ی زیبای کویری ،

راهیِ کویر لم یزرعِ چشمانِ شیطان ...

و خدا می خندد ،

و خدایی که می خندد به عقرب هایی که بیهوده می کوشند ..

 زهر بی مصرفشان مسمومش نخواهد کرد ،

که فرشته ی مقدس بدون مرد مسیح می زاید ،

و مسیح مهربانیِ بطن این مریم ،

روزی شفای جوانی خسته روح در حوالی مرداب خواهد شد ،

و منِ خسته روح ،آن روز را به انتظار نشسته ام ..

کجایی ای فرشته ی نجات ؟؟؟

.

 

عبدالرحیم 26/3/91 

جمعه 26 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

مهرگان ، عسل دایی جون

تولدت مبارک عسل دایی

خوشکله دایی جونی

دلم برت یه ذره شده ، جیکر جیکر منه...

گازت بگیرم من...

سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

خواب باغبان...

 

تابستانی پر از ستاره  ،

راه ها ، به پارک ختم می شوند !!

و هرز انجیر هایی که می رویند در پارک  ،

نگهبان ، مستِ هرز خوردن !!

باغبان ، غرق در چیدن انجیر !!

و من ،

در حسرت باغچه ای کوچک  ،

آرزویم :

کاشت،

داشت ،

برداشت ،

لعنت به تابستان ،

نهالم در آرزوی بارور شدن خشکید ..

کاشت در من حسرت باغچه را..

شیره ی انجیر ، بسوزان روحم را ،

که پارک مرا می خواند...

.

عبدالرحیم 21/03/91

سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

یادت...

 

زخم زدی  و رفتی ،

آهای دوره گرد ،

یادت را جا گذاشته ای ،

سراغش را نگیر ،

 محاکمه اش کردم ..

قاضی : رویا هایم 

دادستان : شعر هایم

زندان : قلبم

وحکم : حبس ابد ...

عبدالرحیم  16/3/91

سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

تاریخ من...

 

مرور کردم تاریخ ام را ،

دیگر دو قسمت شده است ،

" قبل از تو "

"بعد از تو "

کجایی ای تمامِ تاریخِ من ؟!!

.

عبدالرحیم 15/03/91

دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

یادداشتی برای شما دوستان...

 

(عکس مهرگان که محدثه خانوم سفارش داد)

 

سلام دوستان عزیز که تو این مدت همراهی ام کردید ...

اول ،

اینکه سپاس از همراهی شما ..

دوم ،

اینکه دوستانی که سایت یا وبلاگ دارین  سعی کنید که آدرس بلاگ رو درست وارد کنین چون من مشکلی تو سیستمم پیدا شده و خیلی ها حذف شده  ...

سوم ،

  انفرادی...

اتاقی تاریک ،بوی ادار و حس بیماری

شب است روزهایم ، در این چهار دیواری

هزار راه امتحان کرده ام ، همه اش بن بست شد

الکل بده زندان بان ، نفرین بر این هشیاری...

(میدونم مشکل وزنی داره اما حرف دلمه)

 سعی میکنم با عکس به روز کنم یا اگه شد بنویسم....

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

هشدار..!!!!

  

شکارچی  تنها ،

پیر ، در عنفوان جوانی ،

لبخند میشود از رضایت ،

که شکار نخواهد شد ،

هیچ پرنده ای...

و همه ،

در آسمان توبه اش ، آزاد..

ناگه رعشه ای ،

از چشم یک کلاغ ،

پی آیه ای جعلی ،

خون از دل خدا ،

چکید از ترک های توبه ای ضخیم ...

شکار می کند به نام خدا ،

"حق""حق"زنان ،

چون جغد شب !!!

هشدار :

 " کلاغ ها برای جای جای جهنم راه بهشتی می سازند.."

.

عبدالرحیم 06/03/1391

 

 

 

 

 

شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

سکون...

 

می بالیم ،

به تاریخی که در استوانه ای  به جا مانده ،

و ما ،

سالهاست همچو دایره دور خود میچرخیم....

 

عبدالرحیم

4/03/91

 

پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

بهانه ..

 

رفتی و شب ها،

اتاقم بهانه ات را می گیرد ،

بالشتم باز ، گونه ام را  تر می کند ،

ومن ،

خیس دلتنگی هاشان میشوم...

 

عبدالرحیم

3/03/91

 

پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

کوتاه..

1.
 
آرزویش پرواز در ساحل بود،

بادبادک مغرورم،

اما دود باورش شد انگار ،

و عاقبت حوالی مرداب ،
 
خود را به باد داد ....
 
 
عبدالرحیم 1/3/91
 
 
2.
 
دلم برایت تنگ است..
من ، به چشمهایت می نگرم
تو ، به کیف پولم
دلش برایم تنگ است
او ، به چشمهایم می نگرد
من ، به برجستگی های بدنش
و باز ، دلت ، برایش تنگ است
تو...
او...
و این قصه ادامه دارد...

دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

تضاد..

 

تضاد..
.
خیلی زود ، دیر شد
کیشی که مرا پروراند ،
افکار تورا مات کرد..
و آهنگ ناکوکی که
در سازٍ  ناسازگاری نواختی ،
غزل خداحافظی را خواند..
و من هر شب ،
به یاریِ تلخ ترین کشفِ رازی ،
در میان گوسفندانی دانشمند ،
دنبال کشفِ " چرا ؟!! " میگردم...
 
عبدالرحیم
25/02/91

دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

حسرت..

" من "

" تو " را

به اندازهی کوه حسرتی از "ما " شدن


که در دلم باقی ماند دوستت دارم...

عبدالرحیم 24/2/91

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

غریبه...

 

غریبه...
.
خواهم دید تو را
در زمستانی سرد
 کنج ایستگاهی شلوغ،
آمده ام از شب،
در قطارم ، احساس
 لبخندم گرم  ،
آغوشم باز..
در  بهارت خواهم ماند
کاش شقایق باشی
که دل سیر نگاهت بکنم 
که شراب شیراز شوم
تا به آغوش خدایت ببرم ..
افسوس ،
آرزوهای شیرینم ،
فرهادی در پی خویش، نداشت ،
باز خواهم گشت به خود،
به این من از خود غریب ..  
" بلیط زمستان دهید لطفا" 
بهار برای من جا نداشت ..
16/1/91    عبدالرحیم 

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

روز مادر از نگاهی دیگر...

 

روز مادر از نگاهی دیگر...
.
خبری سوزاند روحم را
پرنده بودن را آرزو کردم
پی قاصدکی که در مدار خورشید میگشت
روزم کسوف و شبم را خسوف کردم
کلاغ ها لال شده اند که مبادا...
.
قسم به به دردهایت
قسم به مهر و وفایت
قسم به اشک هایت مادر
که درختان بیمارستان بیمارند
که شادی هایمان بردارند..
برگرد ،
که گلهای باغچه بیدارند
که همه با تمام وجود، چشم انتظارند...
 
عبدارحیم ، تقدیم به کسانی که روز مادرشان با من متفاوت است، مرا همدرد خود بدانید...

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

مهندس و زنبورستانی پر از علفهای هرز..!!!

 

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

مهندس!!!

 

مهندس
.
هشتی در نه پیچ شده دارم
زنبورهایم مرا نیش میزنند
که خرجت را میدهیم در عسل
مدرکت از در کوزه بردار که آب بخوریم
عسل تمام شد ،
 علف های هرز به من خندیدند،
فکرم در  گرو کشی اعداد بود که کلاغی گفت :
بیکار نباش مهندس تا سال بعد غاز بچران !!!

 

عبدالرحیم 19/2/91

سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

حوادث..

 

حوادث..
.
کوچه ای خلوت و قدمهایی از شک ،
در وسوسه ای شیطانی
 داروخانه و جوانی دانشجو
 بمبِ  قرصهای تاخیری
سیگاری از بهمن در شهریور سمنان
چشمهای سیاه و چشمکی از چراغ سبز،
پیامی کوتاه،
لنگه ی در،  باز
انتظاری کثیف ،
نفسهایِ آخرِ عفت
بوی عرق و تعفن که پیچیده در اتاق ،
عرق سرد شرم ، بر قاب عکسی خوشبخت!!
خنده ی ابلیسی هشیار ،
 رعشه ی ناله ها از رضایت ،
 چنگ زدن بر تنِ او ، در مردابی از خیانت..
  آمدن من از شب ، به ویرانخانه ای بی روح،
 رگبار ی ازشکایت ، بارانی از گلایه،
تن،  خسته از کار
عذر خواهیِ من از او
به زیادیِ کارم ، به تنهایی اش از من ،
رد هم آغوشی با من، در لباسی بلند و عجیب!!
سردی بوسه اش امشب ،
با ته مزه ی سیگار..
جوانه هایی از شک ،
جای خراش ناخن ،
دندان سگی ولگرد...
بوی خیانت لیلا ، سم در غذای  مجنون
غرق شدنم در الکل، چشمهایم غرق در خون
بر سرم کوبید از مستی، رگم سرشار از جنون  ،
تیتر اول روزنامه:
 "قتل جوان دانشجو به دست کارگری ساده"
طرح یک شکایت ، از قصاصم در نهایت ،
لبخند میزنمت  روزگار
آخرین جمله ام بر دار :
... تف به جامعه ی بیمار ...

 

عبدالرحیم

سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

انگشت..

 

انگشت..
.
جوهر را انگشت کردیم
لکه ای شد بر  آینده
دودش به چشم ما رفت
شد حماسه ملی !!!!
بازیکنان انگشت کردند
دودی نبود و خندیدیم
گفتند فقر فرهنگی ،شد افتضاح ملی!!!
استخر برزیلی را انگشت کردند
دوربین خجالت کشید
گفتند تفاوت فرهنگی ، شد خواب رسانه ای!!!
به فرزندان بگوئید قدر انگشتان را بدانند!!

 

عبدالرحیم

دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

!!!

باکره مانده بود یادت

 

 در آغوش گرفتم او را

همخوابگی سرشار از تو


بارور شدیم از هم

تنها یادگاری از تو

فرزندانی از جنس اشک ...

عبدالرحیم 13/2/90

 

******              *******

پای لرز عشقت

 

مینشینم تا صبح


که خورده ام تو را امشب


که میخورم تو را هر شب
 

خربزه ی شیرینم !



عبدالرحیم 8/2/91
 

 

جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

و باز هم خیابان..

 

 
لعنت به من
لعنت به تو
به  آشناییمان در بهار نارنج
به  شماره ای که عرق کرد در دستان تو
به  گوشی ام که از شماره تو رنگی دیگر شد
به  تپشهای قلب گنجشکی گذشته از حوالی تو
به اولین قرار و دروغ های بیقرار
به تکرار قرار و تکرار و باز هم تکرار
به خیانت تو به خود و خیانت من به تو
به قصه ی زاغ و روباه و پنیر ساده لوح
به نگاه دخترکی نگران در اتاقی بی پرده
به تمامی آغوش های باز حیواناتی درنده
به  تنهایی ات از تعصب بیجا که حس می شد
به این پشه که با خون من نجس می شد
به منی که حرص خوردم از شرافتمان
به تویی که می بالی به رندیتان
به زن و خواهر و تعصب،که چه میپوشی؟ 
به حرص ما  که زن همسایه ، چرا آزاد نمی پوشی؟ !!  
به  هر پستی و پلشتی که اینجا راستی است
درود بر سگ  که  حیوان باوفایی است
درود بر اسب که حیوان نجیبی است ...
 

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , هرزه , دار مکافات , خیانت , نامردی,

  توسط عبدالرحیم   |
 

شطرنج

 

در اوج دوستی
 چه با اعتماد سربازانم را بدون سلاح فرستادم
به استقبال وزیری که تو را می نامید
همان هنگام شاه تو ، یار وزیر من شد
که شرابهای مرا بنوشد
که سوار بر اسبهایم فیل هایم را برقصانند
که قلعه هایم مکان عشق بازی آنها شود
که کسی ندایی از " گارد" ندهد
و سر انجام رفاقت ما
این شاه من بود که مات شد...

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:شطرنج ,شعر ,خیانت, دروغ, نارفیقی ,

  توسط عبدالرحیم   |
 

تو....

بارها و بارها مرور کردم تو را

عجیب ترین کلمه ای که شنیده ام

دو حرفی که هزار حرف دارد

تویی که دنیا می شوی

تویی که تنها می شوی

تویی که در من می شوی

تویی که خدایم می شوی

پر رنگ ترین بی رنگی

و هوای نبودنت ،

سنگین ترین بی وزنی

معنی تمام دلواپسی ها یم

مخاطب تمام شعر هایم

همراه  تمامی لحظه هایم

مدفون شدم در واژه ها فهمیدم

دهخدا جا انداخت معنی " تو " را ...

۹/۲/۹۱

شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

فریادی خاموش...

 

وقت رفتن یادت هست ؟

خاموش و بی نگاه رفتی !!

سالهاست صدای خاموشی

 و سرود آرامش شکن تو را

در آواز پرندگان کنار ساحل

در حق حق زنان مرغ شب

و نوای جیرجیرک های تابستانی میشنوم

کاش کلمه ای گفته بودی و من

بارها و بارها ترجمه ی آن سکوت را

از درو دیوار خانه

از لحظه لحظه تنهایی ام نمیشنیدم...

عبدالرحیم

6/2/91

شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

مجرد...

تقاطع عقل و شهوت

پشت چراغ قرمز دیانت

مسیری پر از اضطراب و دلهره

به میدان تن  نزدیکم

هوایش بینهایت شرجیست

شمارش معکوس وبوغ خیابانی ها...

دکه ای میبینم

روزنامه ای پر تیراژ خیس میشود در دستانم

میخورم متن تلخش را

" ازدواج نیمی از دین را تکمیل میکند !!! "

 

عبدالرحیم

۸/2/91

شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط عبدالرحیم   |
 

ترنس سکشوال

 

 

abdorahim 2/2/91

 

ترنس سکشوال

.

میان آسمان و زمین معلق بودن

آرامش مردی در حس زن شدن

گرایش پسر به آرایش و زنانگی

همه ی نیاز دخترکی به مرد شدن

روبه رویت تحقیر جامعه ی پست فطرت

سنگینی نگاه و حس دریده شدن

غریبه از خانواده و فرار از جنسیتت

در کوچه و خیابان " اوا خواهر" صدا شدن

میجنگم با خود و این کسی که هستم

با عمل و خرج و جنسیتی دگر شدن

هر شب آب شدم از اشک تا صبح

در جامعه ای عوام ، احساس طرد شدن...

 

شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:دوجنسه , بای سکشوال ,

  توسط عبدالرحیم   |
 

دار مکافات...

 

 
شبی که پهن شد لباست روی بند رخت من
دلشوره شدم از شهوتی که به راه افتاد
تا صبح آغوشم میزبان ناله ات بود ، وفردا
جای خراش ناخنت ، که در تنم به جا افتاد
اشک تمساح خوردم و مست  شدم از تو
هزار عهد دروغین که از لبت به راه افتاد
تلخ شد نوشته هایم و به فنا رفت عشقت
آن روزی که شرتت خانه ی دوستم جا افتاد
گرفت الکل مرا درخود و حشیش خرابم کرد
شدم سر به راهی که از راه به چاه افتاد
کینه شدم حرص خوردم و شرافت قی کردم
خوردم هر آهویی که گذرش به  ما افتاد
چند سینه بند پاره شد و چند عشق دریده شد
خالی نشد عقده ای که از تو   به جا افتاد
عاشق دیدم، همچو پرستو کوچ کردم ، پرزدم
سیل نفرین  بود که پشت سرم به راه افتاد
آنقدر عقده شدم  که که زندگی پس زد مرا
خسته از سکسهای بی عشق ، دلم به آه افتاد
نه دل برای بستن دارم نه عقده برای هوس
ناله ی پشیمانی که از درونم به راه افتاد
دار مکافات است دنیا دوست هم میفهمد
که جای لبانت بر گردن دیگری هم به جا افتاد
میسوزم و می خورم و میبینم درد را هر شب

که حسابم زود کتاب شد و مکافات به راه افتاد....

جمعه 25 فروردين 1391برچسب:شعر , هرزه , دار مکافات ,,,

  توسط عبدالرحیم   |
 

 



سلام رهگذر.. به کلبه ی من خوش اومدین امیدوارم بتونم لحظه ای خستگی وب گردی رو با قهوه و چای با طعم شعر از شما دور کنم...
abdorahim62@yahoo.com

 

 

اسماعیل قربانی نشده...
به همسر عزیزم سیما..
ax
باز هم درد....
ساده لوح...
شهابی یخ زده...
دل های سنگی...
اشتباه...
عکس
ایستگاه آخر...
شهادت..
بهونه..
بانو..
بازگشت ...
انتظار..
مهرگان ، عسل دایی جون
خواب باغبان...
یادت...
تاریخ من...
یادداشتی برای شما دوستان...

 

آذر 1393
آبان 1393
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
آذر 1391
آبان 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391

 

عبدالرحیم

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کلبه ای درکوهستان... و آدرس abdorahim.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





گیاه پزشکی
گیاهان زینتی
آی آدمها که بر ساحل نشسته اید..
بشارت
طلسم بغض (نعیمه ریاضی)
رقص رو سیم های خاردار
غزل پست مدرن
کارگاه مجازی ادبیات
یاداشت های جغد من..
ردیاب خودرو

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

RSS 2.0
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 81
بازدید هفته : 95
بازدید ماه : 95
بازدید کل : 40666
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 242
تعداد آنلاین : 1

کد پیغام خوش آمدگویی www.shereno.com

ابزار رایگان وبلاگ
مدل لباس

.: Weblog Themes By Blog Skin :.

 

پیج رنک

آرایش